نویسنده : سیاوش کسرایی
آرش معروف به کمانگیر، از پهلوانهای باستانی و اسطورهای ایران است که در تیراندازی بسیار زبردست و بیمانند بود. او پس از شکست ایرانیان از تورانیان برای تعیین مرز دو کشور تیری را از نقطهی شکست، ساری یا آمل، پرتاب کرد.
تیر آرش پس از زمان درازی پرواز در آسمان، بر قلهای در شرق کوههای خراسان یا بر تنهی درختی در نزدیکی مرو فرود آمد. مرز ایران و توران این گونه تعیین شد، اما پیکر آرش، که همهی نیروی خود را برای پرتاب آن تیر گذاشته بود، پاره پاره شد و او جان خود را در راه میهن از دست داد.
مترجم : سید رضا افتخاری
در این داستان چهار شخصیت تخیلی وجود دارند، «اسنیف» و «اسکری» که دو موش هستند و دو انسان کوچک
شده «هم» و «ها»، این چهار شخصیت جنبه های پیچیده درونی ما را بدون در نظرگرفتن سن، جنسیت،
نژاد یا ملیت نشان میدهند. هر کس از ما میتواند مانند یکی از این ها عمل کنند. مثل اسکری که به سرعت عمل میکند و اقدامی سریع دارد یا مثل «هم» که از تغییرات در فرار است. چرا که میترسد تغییرات همه چیز را خراب کند و ریسک نمیکند. یا مثل «ها» که در نتیجه درک بهتر از تغیرات خود را با آن وفق میدهد و هماهنگ میکند. درست است که هریک از ما مانند این شخصیت ها عمل میکنیم ولی هدف ما یک نقطه مشترک دارد: پیدا کردن بهترین خط از بین خطوط زندگی و موفقیت در نتیجه تغییرات. ….
.
«در این کتاب با شیوه رویارویی با تغییرات زندگی آشنا می شوید داستان ماجرای 4 موش است که برای بدست آْوردن پنیر ( هدف در زندگی ) با حوادث و تغییراتی روبرو می شوند و از عملکردهای مختلف نتایجی حاصل می شود که با خواندن این کتاب شما می توانید در زندگی کاری و روزمره خود آنها را برای رسیدن به اهدافتان بکار ببندید.
این کتاب مورد تشویق مردان و زنان بسیاری که در هدایت سازمانهای پیشگام از جمله :
جنرال موتورز،کداک،اکسون،آی بی ام،گودیر،مرسدس بنز و… وسازمانهای دیگر از این کتاب استفاده کرده اند
نویسنده : حکیم ابوالقاسم فردوسی
اگر در پایتخت، به مجسمه فردوسی بزرگ در میدان فردوسی نگاهی انداخته باشید خوب بیاد دارید که کودکی خردسال در کنار پای فردوسی نشسته است. آن نوزاد زال است. پدرش سام، او را زال زر نامید بخاطر مو و اندام سپیدش. اما سیمرغی که زال را در کوه به فرمان یزدان پرورانید او را دستان نامید. چون زبان سیمرغ می دانست. زبان سیمرغ چگونه زبانی بود؟ زبان شاهنامه نیست؟ زبان فردوسی نیست؟
در شاهنامه هرکسی یک روز به جهان می آید و یک روز می میرد. حتی رستم که فردوسی بزرگ او را ابرمردی ایرانی والگو برای ایرانیان پرورانید، اما هیچگاه در شاهنامه سخنی از مرگ زال نیست. همه چیز زال شگفت انگیز است.
به راستی این زال کیست؟ چرا باید دل به مهر رودابه که از پشت ضحاک است ببندد؟ مگر زال نور نیست؟ چرا باید دل به دختری زیبا روی از تبار تاریکی ببندد؟ و چه خجسته است فرجام این پیوند. زاده شدن ابرمرد ایرانی، رستمِ جهان پهلوان، پشت و پناه ایران و ایرانیان.
این زال کیست که در پای فردوسی نشسته؟ آیا فردوسی همان زال نیست که هنوز زنده است؟ نمیدانیم و نمیدانیم و نمیدانیم. شاهنامه چنان پیچیده به رمز و راز است که جهانی است شگفت انگیز.
باری در آوانامه زیر داستان زاده شدن زال یا به قول سیمرغ دستان را خواهید شنید و آنگاه که سیمرغ او را می پروراندش. و بازگشتش نزد پدر و مهر و دلداگی اش با رودابه. گویی مهر و دلداگی با داستان زال و رودابه در جهان آغاز شده است. و سرانجام زاده شدن ابرمرد ایرانی، رستم را می شنوید.داستانی پیچیده در رمز و راز که گویی تنها این ناخودآگاه ایرانی است که پس از شنیدنش درمی یابد که راز چیست. با هم این داستان را می شنویم.
نویسنده : دکتر علی شریعتی
خواستم که بگویم: فاطمه دختر خدیجه بزرگ است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم که بگویم: فاطمه دختر محمد (ص) است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم که بگویم: فاطمه همسر علــی است. دیــــدم که فاطمه نیست.
خواستم که بگویم: فاطمه مادر حسنیــن است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم که بگویم: فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست.
نه اینها همه است و این هــمه فاطمه نیست؛ فاطمه، فاطمه است.
خرداد سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی است. به همین مناسبت هر ساله به پاس خدمات ارزنده او به نسل جوان این کشور آثار و اندیشه های او همچون استاد شهید مرتضی مطهری مورد نقد و بازخوانی مستمر قرار می گیرد. بی شک او و استاد مطهری دو اندیشمند و دو متفکر تأثیرگذار در جامعه ایرانی بوده و هستند که اندیشه های آنان مقدمات نظری انقلاب اسلامی ایران را فراهم کرد. مجموعه آثار شریعتی که تاکنون بالغ بر 37 اثر رسیده است شامل آثار مختلفی چون، تاریخ، دین، جامعه شناسی، سیاست، عرفان، هنر و … است.
نویسنده : مصلح الدین سعدی شیرازی
« چشم درد
مردکی را چشم درد برخاست، پیش بیطار ]دامپزشک[ رفت که دواکن. بیطار از آنچه در چشم چارپای می کند در دیده او کشید و کور شد. حکومت به داور بردند گفت بر او هیچ تاوان نیست. اگر این خر نبودی، پیش بیطار نرفتی. مقصود از این سخن آن است تا بدانی که هر آن که ناآزموده را کار بزرگ فرماید با آنکه ندامت برد به نزدیک خردمندان به خفت رای منسوب گردد.
تربیت
پادشاهی پسری را به ادیبی داد و گفت این فرزند توست تربیتش همچنان کن که یکی از فرزندان خویش، ادیب خدمت کرد متقبل شد و سالی چند بر او سعی کرد و به جایی نرسید و پسران ادیب در فصل و بلاغت منتهی شدند. ملک دانشمند را مواخذت کرد و معاقبت فرمود که و عده خلاف کردی و وفا به جا نیاوردی. گفت بر رای خداوند روی زمین پوشیده نماند که تربیت یکسان است و طباع مختلف.